سیالهنر،سیالبنفشصورتیکبود، که کالبد انسان را فرا گرفته و او را وادار به انجام فرایندی میکند که نتیجه اش پیدایش و ظهور هنر است.
اینکه چقدربستر و کالبد خود را برای حلول وفرود چنین پدیدهای هموارکنیم موضوع اصلی آن را تشکیل نمیدهد .
اساسا زمانی که گزینش ازسوی هنر صورت پذیرد چاره ای جز تسلیم درکار نخواهد بود. ذهن و چشم و دهان ،جوارح بشر را به اختیار خود در خواهد آورد وانسان ندانسته وناخواسته مطیع و برده امیال او خواهد شد.
سالهای جوانی با آشفتگی به این واسطهی محرک که مملو بود از تجربه ورود به افکار واذهان هنرمندان پیشین سپری شد .
حاصل آن حضوردر چند نمایشگاه جمعی و یک نمایشگاه فردی بود ودست نوشته هایی که باید به زبان روز درمی آمدند.
تشکلهای کوچک اجتماع که عموما مردان حاضرتاریخ بانی و محدث آن هستند برمن مستثناء نبود وبه جبرآیین و باورهای عموم لزوم مردانگی برایجاد خانواده استوار بود.
جدایی این واسطهی سیال به میل وخواست اوست و از دهن هنرمند خارج نخواهد شد، و درآخرین دقایق مصلوب شدنت نیزدست بر نمیدارد. ایمان دارم مسیح به این گفتهام گواهی خواهد داد.
درهم آمیزی این سیال بنفش صورتی کبود با وجودم، جنونی به ارمغان آورد .
جنون عشق ،عشقی که ازخاک و آب و گل برآمد وبه عشق معبود رسید. عشق ورزی درذات این پدیده بیواسطه، عاشقی را پیشه ام کرد و عرفان را درکفم نهاد.
هر جا طنین و فریادی ازعشق به گوشش میرسید مرا به آن سو می برد وچنان شیفتهی آواها و نواهایم میساخت که روزها را به اجبار با سه گاه آغاز و شبها را با ماهور به سر می بردم. اسلاف هنر و مذهب را برایم دیکته کرد.
فلسفه ی شرافت انسانی حاصل آن شد تا سر درگم این کلاف تو درتو باقی عمر را دراسطبل دانشهای به انحطاط رفته سپری نکنم .
حدود تشکل خانواده و تولید ماحصل امثال من که به آن محکومیم ، عرصه راچنان برمن تنگ کرد که ناچار به مهاجرت شدم .
هجرت را پدیده بنفش صورتی کبود برمن تحمیل کرد.امروز به خوبی میدانم که تصمیمش نه از برای من بلکه مثلهای بعد من را برای شکوفایی و ظهور پدیده گونه ی خود برگزیده بود. تا درجایی زندگی کنند که نان هست ، آب هست و البته اندکی هنر .
بیست سال را تنها برای تامین ابتداییترین نیازهای خود وخانواده ام سپری کردم .
تامین هزینه هایی صرفا برای نان ، آب ، هوا و سقف کوچکی که از سرما و گرما امان خانواده ام باشد تا جایی که برای رایگان ترینهای زندگی ات هزینه پرداخت کنی. نور، محبت، عشق وحتی نیاز اندکت برای دوست داشتن.
مقاومت دربرابراین سیال کبود آسان نبود. سیال بی واسطه ای که مثال هوا به ریههایت فرو میرود و دربازدمت بازدمیده نمیشود ، راه گلویت را میبندد وعقده ای میشود ازسالهای سپری شده. بسان خون دررگهایت براه میافتد تا جایی که زالوی زندگی توان مکیدن آنرا نخواهد داشت.
حضورش را در یکا یک کارهای روزمره نشان میدهد.
آن زمان که ضمیر نا خود آگاه شرایط بروزاین پدیده را بازگو میکند .
درهرکاری که به انجام میرسد تاثیرش را خوهی دید در خطوط و طراحی هایت،در محاسبات و استدلال های فنی درهر صنف و صنعتی با تو همراه است وهر چه را ایجاد می کنی در آن سهم دارد.
امروز پس این بیست سال .دیگر توان مقاومت در برابرش را نخواهم داشت و به پشتوانه تولید مثل زمان ،تسلیم او میشوم .ودرجریان های آرام و گاه متلاتم اوغوطه ور خواهم شد.
هم اکنون امثالی دارم که این بنفش صورتی کبود در رگ و پی شان جا خوش کرده و آنها را به بلوغ رسانده است.
به شیرینی زندگی ام که تمامی این سالها دریچه قلب خود را برروی معشوقش باز نهاد تا عشق آغشته به صورتی کبود درآن جا گیرد و این احساس مشترک سیال گونه را تا بالاترین سطح به پشتکار و ممارست های خستگی ناپذیرش جهت داده است.
به شقایقی که گلبرگش به جوهرعشق چنان آغشته گشت که درترکیب و تکرار خط و رنگ میزانی برتر از او ندیدم .
فرخنده پدیده ای که هر عینیتی را چنان درمستطیل نگاهش قرارمیدهد که تصور حضور آن پدیده خارج از آن چهار سوق میسر نمی نمی شود.
چنان نسبتهایی همایونی و ابدی به آن می بخشد که ازهرنسبت طلایی برتر است .
این یکجا نشینی چهار عنصر از امثال ،آغشته به سیال بنفش صورتی کبود ،با چهارجفت چشم وچهارجفت جوارح ، یکجا به بردگی این واسطه سیال هستی درآمدند تا بزودی بانی و مسبب ظهور پدیدهی هنرآفرین سیال گونهی هستی باشند .
اشکال و احجامی که این سالها در زندان ذهن تکامل می یافتند را به نمایش درآورند.
موسس بنیاد هنری موسویها
نشانی :
تهران، میدان فاطمی، مجتمع تجاری پرنیان، طبقه دوم ، واحد 46